یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد.این دختره یه دوست پسری داشت که عاشق اون بود.دختره همیشه میگفت اگه من چشمامو داشتو و بینا بودم همیشه با اون میموندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختره چشماشوبده.دختره بینا شدودید دوست پسرش کوره.بهش گفت من دیگه تورو نمیخوام برو.پسره با ناراحتی رفت وبه لبخند تلخ زد وگفت مراقب چشمای من باش!!!
نظرات شما عزیزان: