این روزهـا ، سَخـت عَـزادارم
عَـزادار حَـرف هـایِ نیمـه تمـامی كـه تمـام شـُدند
عَـزادار واژه هـایی كـه نیـامَـده مَـعنـا شـُدند
عَـزادار بـُغض هـایی كـه بی پَـنـاه رُسوا شـُدند
عَـزادار اشك هـایی كـه دَر سُـكوت ، دَریـا شـُدند
این روزهـا ، بـه هَـركـه رسیدم ،
لـبخـندی ارزانیِ چَـشم هـایم كرد
و مَـن بی خـبر از طنـاب داری كـه بَـرایم آویخـته اند ;
چَـشم هـایم را بـه سپیدیِ یك لـبخـند سپـُردم
این جـا زمین است
این جـا سُـكوت ، تنهـا فـریـادی است ، بَـرایِ بـُودن !!